محل تبلیغات شما

دیشب کتاب سرگذشته یک ندیمه رو تموم کردم . داستانش منو خیلی یاد 1984 جورج اورول مینداخت . هم فضای داستان و تمشون و هم احساس من موقع خوندن . با این که متن روانی داشت برای من خیلی سنگین بود گاهی واقعا تپش قلب می گرفتم و بعد از خوندن چند صفحه خیلی فکرم رو خسته می کرد . تصور اینکه تموم چیزهایی معمولی که الان داریم برامون رویا و ارزو بشه ، تصور اینکه توی یه مدت کوتاه همه چیز از دست بره و مجبور بشیم به یه زندگی عادت کنیم که حتی تو کابوس هامون هم ندیدیم . تصور اینکه می تونن هر بلایی سرمون بیارن ، تصور  اینکه تموم دلبستگی هات و به اسم قانونی که -بیانش هم خنده داره - ازت بگیرن. تصور اینکه تو یه بازه زمانی کوتاه جای هنجار و ناهنجارها عوض بشه ، تصور  اینکه همه مباح ها حرام بشن و . خیلی سخته 

بخش هایی از این کتاب 

دویست و پانزده : سرگذشت یک ندیمه

دویست و سیزده : گزینه ب

دویست و یازده : به احترام نظم و ادم های منظم

اینکه ,هم ,تصور ,خیلی ,، ,یه ,تصور اینکه ,، تصور  ,تصور  اینکه ,بشه ، ,اینکه تموم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها